پرت و پلاهای واقعی !!!!!!!!!!!؟

مطالب ترکیبی از داستان و وقایع احساسی ، فرهنگی ، تاریخی با مضمون حال و روز

پرت و پلاهای واقعی !!!!!!!!!!!؟

مطالب ترکیبی از داستان و وقایع احساسی ، فرهنگی ، تاریخی با مضمون حال و روز

کلی موضوع متنوع از هر سمت و سویی ...این روزها بهانه نوشتن زیاد است و حس آن زیاد تر. ازکسانی که از من متنفرند سپاس،دنبال یک عکس می گردم که شبیه تو باشد مردها
را با سبیل هایشان ،چند تا دست باید بشن قطع تا این چرخ بچرخه واسه...، اصلا بهشان اعتقاد نداری و فقط ادایشان را جلوی یکدیگر ...

آخرین نظرات

۴۴ مطلب با موضوع «سوز ناک» ثبت شده است

یک قاشق سبزی پلو می خورد و یکدانه برنج در تنگ ماهی می انداخت . . .حالا دیگر می توانست به دوستانشبگوید که ما هم شب عید ، سبزی پلو رابا ماهی خوردیم !!
به بهلول گفتند می خواهی قاضی شوی?گفت :خیرگفتند :چرا?گفت: نمی خواهم نادانی بین دو دانا باشممال برده و مال باخته هر دو اصل ماجرا را می دانند و من ساده باید حقیقت را حدس بزنم.
یک شمش آهن را در نظر بگیرید که ارزش آن 5 دلار است. اگر از این شمش آهن در کوره آهنگری,نعل اسب بسازید ارزش آن 10 دلار خواهد شد.چنانچه همین شمش را به یک کارگاه سوزن سازی بدهیم, بهای سوزن های ساخته شده به3285 دلار بالغ می شود.ولی اگر این شمش را به یک کارخانه ساعت سازی بدهیم. قیمت فنرهای ساعتی که نهایتا از آن ساخته می شود 250000دلار خواهد شد. در واقع,تفاوت ارزش ایجاد شده بین 5 دلار و 250000 دلار است.شما با خودتان چه می کنید؟
بهش گفت مادر یه بیماری داری،باید بخاطر همین ببریمت آسایشگاه سالمندان...مادر گفت:چه بیماریی؟گفت :الزایمر...گفت:چی هست...گفت:"یعنی همه چیو فراموش میکنی..."گفت انگار خودتم همین بیماریو داری...گفت: چطور؟گفت:انگار یادت رفته با چه زحمتی بزرگت کردم،چقدر سختی کشیدم تا بزرگ بشی،قامت خم کردم تا قد راست کنی..پسر رفت توی فکر......برگشت به مادرش گفت: مادر منو ببخش...گفت:برای چی؟گفت:به خاطر کاری که میخواستم بکنم...مادر گفت:"من که چیزی یادم نمیاد
دونستن بعضی چیزا خیلی درد داره، خیلی!!اینکه بدونی تو این دنیا ادم هایی هستن که صادقانه بهت دروغ میگن..اینکه بدونی تو این دنیا ادم هایی هستن که خالصانه بهت خیانت میکنن..اینکه بدونی تو این دنیا ادم هایی هستن که عاشقانه بهت بی وفایی میکنن..اینکه بدونی تو این دنیا هرچی تنهاتر باشی, با ارزش تری..
انشایم كه تمام شدمعلم با خط كش چوبی اش زد پشتِ دستمو گفت جمله هایت زیباست ...گفتم اجازه آقا ...پس چرا میزنید؟؟؟نگاهم كرد ...پوزخندِ تلخی زدو گفت :میزنم تا همیشه یادت بماندخوب نوشتن و زیبا فكر كردن در این دنیاتاوان دارد  "شاملو"
حکایتی زیبا از مرحوم دکتر ناصر کاتوزیان,  چندی قبل که مهمان یکی از آشنایان بودم به او گفتم : خروسی داشتید که صبح ها همه را از خواب بیدار میکرد چکارش کردید؟؟؟؟ گفت سرش را بریدیم !!همسایه ها همه شاکی بودند و میگفتند :خروس شما ما را صبح ها از خواب بیدار میکند........ آنجا بود که فهمیدم هرکس مردم را بیدار کند باید سرش بریده شود!در روزگاری که همه از "مرغ" حرف می زنند..کسی از "خروس" نمیگوید..زیرا همه به فکر سیر شدن هستند نه بیدارشدن..!!!!
نعره ی هیچ شیری خانه ی چوبی را خراب نمی کند؛ من از سکوت موریانه ها می ترسم ...! پی نوشت: دوستان ظاهری همان گرگ های در لباس میش اند که وقتی به ماهیتشان پی می برید که ضربه را رسانده اند!
اشک از خنده با ارزش تره ! چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که نمی خوای از دستش بدی ...
توی یه جمعی پیر مردی خواست سلامتی بدهگفت میخورم به سلامتی ۲ بوسه!!!بعد همه خندیدن و هم همه شد پرسیدن حالا بگو کدوم دو بوسه!!!!؟گفت اولیش اون بوسه ای که مادر بر گونه بچه تازه متولد  شده اش میزنهو بچه نمی فهمهدومیش اون بوسه ای که بچه بر گونه مادر فوت شده اش میزنهو مادرش متوجه نمیشه
"متنی که برنده ی جایزه ی بهترین متن سال شد"گوش هایم را می گیرم! چشم هایم را می بندم! زبانم را گاز می گیرم! ولی حریف افکارم نمی شوم!چقدر دردناک است فهمیدن...!!!خوش بحال عروسک آویزان به آینه ماشین،تمام پستی بلندی زندگیش را فقط میرقصد...!!!
آن دخــتـر سـر چــهار راه گــُل میـفروخــت ارزان....هــیـچ کـــس نمـــی‌‌خـــریـد !!!آن یـــکی تـــن‌ میـفروخــت گــــران ....هـــمـه می‌‌خـــریـدند.... !!!
از دلـتنـگی چیزی شنیـده ای؟ مثل این است که دســتت را با کاغـذ بریده باشی! زخمی نمیـزند، خونی نمـیریزد، ولـی... میـسـوزاند؛ عجـیـب میـسوزانـد...
خیلی سخته نگه داشتن بغض پشت تلفن .....!!! مخصوصا وقتی که میخوای نفهمه.... هی قورتش میدی .... هی ..... اما آخرم چیکه چیکه اشکات گونه هاتو خیس میکنه اون موقع ست که یهو تلفنو قطع میکنی ..... بعدش میگی خودش قطع شد .....
ﻋﺸــــﻖ ﻫــﺎﮮ ﺍﻣــﺮﻭﺯﮮ ﯾـﻌـﻨــﮯ ، ﺩﻭﺳﺘـــ ﺩﺍﺷﺘـــﻦ ﮐـﺴــﮯ ﮐـﻪ ﻣـــﺎﻝ ﺗــﻮ ﻧـﯿـﺴـﺘــــ . . . ﻧــﻪ ﺍﯾﻨﮑــــﻪ ﻧﺒﺎﺷـــــﻪ . . . ﻫﺴـــﺖ ﻭﻟــﮯ ﻫﻤـﯿﺸــــﻪ ﺩﻧـﺒــﺎﻝ ﯾﮑــﮯ ﺑـﻬـﺘـﺮ ﺍﺯ ﺧــﻮﺩﺗـــِـﻪ . . . ﯾـﻌـﻨــﮯ ﺍﯾـﻨـﮑـﻪ ﺗــﻮ ﺑـﺎ ﮔـــﺮﯾـﻪ ﺍﺵ ﮔــﺮﯾـﻪ ﮐـﻨـــﮯ ﻭﻟــﮯ ﺍﻭﻥ . . . ﻭﻗـﺘــﮯ ﻣﺸﮑــﻞ ﺗــﻮ ﺭﻭ ﻣﮯ ﺑـﯿـﻨـــﻪ ﻣـﯿـﺸـــﮯ ﺳـــﻮﮊﻩ ﺧـﻨـﺪﻩ ﺍﻭن ﺩﻭﺳﺘـــﺎﺵ . . . ﯾـﻌﻨــــﮯ ﺧـﻮﺩﺗــﻮ ﺯﻧـﺪﮔـــﯿـﺘﻮ ﻭﺍﺳــﻪ ﮐـﺴـــﮯ ﺣـــﺮﻭﻡ ﮐﻨـــﮯ ، ﮐﻪ ﻭﺍﺳــﺶ ﻫﯿـــــﭻ ﺍﺭﺯﺷـــﮯ ﻧــﺪﺍﺭﮮ . . . ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻨـــــــﻬـــــــﺎﯾـــــﮯ . . . ﻋـﺸـــــﻖ ﻫـﺎﯼ ﺍﻣــﺮﻭﺯﮮ ﯾـﻌـﻨـﯽ : ﭘـــــﻮﭺ !
غروز گفت غیر ممکن استتجربه گفت خطرناک استعقل گفت بیهوده استدل زمزمه کرد امتحانش کن