پرت و پلاهای واقعی !!!!!!!!!!!؟

مطالب ترکیبی از داستان و وقایع احساسی ، فرهنگی ، تاریخی با مضمون حال و روز

پرت و پلاهای واقعی !!!!!!!!!!!؟

مطالب ترکیبی از داستان و وقایع احساسی ، فرهنگی ، تاریخی با مضمون حال و روز

کلی موضوع متنوع از هر سمت و سویی ...این روزها بهانه نوشتن زیاد است و حس آن زیاد تر. ازکسانی که از من متنفرند سپاس،دنبال یک عکس می گردم که شبیه تو باشد مردها
را با سبیل هایشان ،چند تا دست باید بشن قطع تا این چرخ بچرخه واسه...، اصلا بهشان اعتقاد نداری و فقط ادایشان را جلوی یکدیگر ...

آخرین نظرات
تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم ، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تأمین نمایم . هنوز سخن زن تمام نشده بود که ... در خانه داوود (ع) را زدند ، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد ، ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود (ع) آمدند و هر کدام صد دینار (جمعاً هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید. حضرت داوود (ع) از آن ها پرسید : علت این که شما دسته جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست ؟ عرض کردند: ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم ، ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه سرخ بسته اى به سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال بافته دیدیم ، به وسیله آن مورد آسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ماست به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى ، به او صدقه بدهى. حضرت داوود (ع) به زن متوجه شد و به او فرمود : پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى ؟ سپس ‍ هزار دینار را به آن زن داد و فرمود : این پول را در تأمین معاش کودکانت مصرف کن ، خداوند به حال و روزگار تو ، آگاهتر از دیگران است.